فصل دوم پايان نامه با موضوع اختلالات رفتاري كودكان
فصل دوم پايان نامه با موضوع اختلالات رفتاري كودكان
در 38 صفحه ورد قابل ويرايش با فرمت doc
توضيحات: فصل دوم پايان نامه كارشناسي ارشد (پيشينه و مباني نظري پژوهش)
همراه با منبع نويسي درون متني به شيوه APA جهت استفاده فصل دو پايان نامه
توضيحات نظري كامل در مورد متغير
پيشينه داخلي و خارجي در مورد متغير مربوطه و متغيرهاي مشابه
رفرنس نويسي و پاورقي دقيق و مناسب
منبع : انگليسي وفارسي دارد (به شيوه APA)
نوع فايل: WORD و قابل ويرايش با فرمت doc
قسمتي از متن مباني نظري و پيشينه
چارچوب نظري پايان نامه روانشناسي با موضوع اختلالات رفتاري كودكان
تعريف اختلالات رفتاري كودكان با توجه به مفهوم بهنجاري
تشخيص رفتار بهنجار از نابهنجار اغلب مشكل است. هرچند براي تعريف رفتار بهنجار چندين مدل ارائه شده است اما هيچ يك از تعاريف ارائه شده آنقدر جامع نيست كه همه موارد نابهنجار يا اختلالات رواني يا رفتاري را در بر گيرد. بنابراين در اين مورد اتفاق نظر كلي وجود ندارد (اتكينسون و همكاران، 2006).
در آسيبشناسي رواني كودكان و نوجوانان نيز بحث از بهنجار و نابهنجار و تعيين مرز مشخص بين اين دو كار آساني نيست. قرار گرفتن كودك در فرايند رشد، رسش و تغييرات قابل مشاهده در رفتارهاي عاطفي، شناختي و هيجاني اين مشكل را دو چندان ميكند و ناتواني كودك در قضاوت بين درست و نادرست و عدم كنترل برخي رفتارهاي خود، تصميمگيري در مورد رفتارهاي او را دشوار ميسازد. در اكثر موارد تفاوت بين رفتار بهنجار و نابهنجار در كودكان بوضوحي كه در مورد بزرگسالان تعيين ميشود قابل تعيين نيست. تمام كودكان گاهگاهي رفتار غير انطباقي مانند شب ادراري يا حملات قشقرق نشان ميدهند. چنين رفتاري ممكن است نتيجه استرس خاص بوده و پاسخي بهنجار در مرحله خاصي از رشد باشد. پيت[1] (1998) كودك با اختلال رفتاري را كودكي ميداند كه رفتارهايش به اندازهاي نا مناسب است كه شركت او در كلاس باعث از هم گسيختن حواس يا آشفتگي ذهني ساير همسالان باشد و نيز فشاري بيش از حد به معلم وارد كند. بر طبق نظر هرينگ (1993) كودكي كه به علت جسمي يا تاثيرات محيطي به طور مزمن داراي يكي از ويژگيهاي زير باشد، كودكي با اختلال رفتاري است:
1- ناتواني در يادگيري متناسب با بهره هوشي، توانايي حسي- حركتي و رشد فيزيكي
2- ناتواني در پاسخگويي به شرايط زندگي روزمره
3- ناتواني در ايجاد و حفظ روابط اجتماعي مناسب
4- رفتارهاي افراطي (فعاليت بيش از اندازه، بيشفعالي و يا رفتارهاي افسردهگونه و گوشهگيرانه).
كرك (2001) رفتاري را انحرافي و واجد اختلال تلقي ميكند كه ضمن نامتناسب بودن با سن فرد، شديد، مزمن يا مداوم بوده و گستره آن شامل رفتارهاي بيشفعالي و پرخاشگرانه تا رفتارهاي گوشهگيرانه است. ويژگي اين رفتارها اين است كه اولا تاثير منفي بر فرايند رشد و انطباق مناسب با محيط كودك دارد ثانيا مزاحمت براي زندگي ديگران را بوجود ميآورد(سيف نراقي و همكاران،1384).
ملاكهاي اختلال رفتاري
با توجه به تعاريف فوقالذكر، اختلال رفتاري نيز نوعي رفتار نابهنجار ميباشد كه در اينجا
ملاكهاي آن مورد بررسي قرار ميگيرد. بر اساس نظريات مختلف، براي تفكيك رفتار بهنجار از اختلال رفتاري چندين ملاك وجود دارد كه در ادامه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1- تناسب با سن
كودكان در سنين گوناگون به گونههاي متفاوت رفتار ميكنند. بنابراين كساني كه با كودكان كار ميكنند بايد با دامنه رفتار در سنين مختلف آشنا باشند تا بتوانند رفتار بهنجار را از نابهنجار تفكيك كنند. به عبارت ديگر از جايي كه كودكان به سرعت و غيرمنتظره تغيير ميكنند، نميتوان كاركرد آنان را بدون در نظر گرفتن هنچارهاي سني . رشدي ارزيابي كرد(نلسون و همكاران،2003).
2- تداوم
هنگام بررسي درباره اختلالات رفتاري كودكان همواره بايد دقت كرد كه رفتار دشوار از چه زماني شروع شده، چه نوساني داشته و به چه صورت ادامه داشته است. با توجه به اينكه بعضي از رفتارهاي دشوار كودكان در مراحل خاصي از رشد بروز ميكند، از اينرو زماني ميتوان آنها را اختلال ناميد كه بعد از اين دوره رشد نيز ادامه داشته باشد. براي مثال مكيدن انگشت در دوره شيرخوارگي يك عمل طبيعي محسوب ميشود، ولي اگر اين عمل در مراحل بعدي رشد به شدت ادامه يابد و منجر به بروز مشكلات ديگر از جمله گوشهگيري، پرخاشگري و غيره شود، اختلال محسوب ميشود(نلسون و همكاران،2003).
3- هنجارهاي اجتماعي- فرهنگي
شايد جامعترين ملاك براي قضاوت در مورد اختلالات رفتاري كودكان نقش هنجارهاي اجتماعي- فرهنگي باشد كه سالها قبل توسط انسان شناسي به نام بنديكت[2] (1934) به صورتي موثر شرح داده شده است. وي پس از مطالعه وسيعي كه در مورد فرهنگهاي مختلف به عمل آورد ابراز داشت كه هر جامعه رفتارهاي معيني را انتخاب ميكند كه مناسب آن است و افراد خود را به گونهاي پرورش ميدهند كه طبق آن عمل كنند. افرادي كه بر اثر موضعگيريهاي قبلي، سرشت، خلق و خو و يا تجربههاي اكتسابي اين رفتارها را از خود بروز ندهند، اجتماع آنها را افرادي كجرو و منحرف ميشناسد. انحراف اين افراد هميشه نسبت به معيارهاي اجتماع سنجيده ميشود. هنجارهاي فرهنگي، در مورد كودكان و بزرگسالان هر دو مصداق دارد (نوابينژاد،1387).
4- دامنه اختلال
مشكلات محدود، نگراني كمتري را ايجاد ميكنند، در حاليكه مشكل هرچه فراگير تر باشد، موجب نگراني بيشتر ميشود. علائم منحصر به فرد ممكن است جاي نگراني زيادي نداشتهباشد، در حالي كه هرچه علائم شديدتر و متنوعتر و بيشتر ميشوند، مشكلات و در نتيجه نگرانيها و ناتوانيهاي بيشتري را بوجود ميآورند و در نتيجه قضاوت در مورد نابهنجار بودن رفتار آسانتر خواهد بود(نلسون و همكاران،2003).
5- تناسب با جنس
يكي از يافتههاي بارز در زمينه اختلالهاي رفتاري كودكان اين است كه در پسران، اختلالهاي رفتاري از تنوع و گستردگي بيشتري در مقايسه با دختران برخوردار است. اين گستردگي شامل اختلال شديد رواني، تحرك بيش از حد، خيس كردن رخت خواب، رفتارهاي ضد اجتماعي و مشكلات يادگيري است. در دختران اختلالهاي رواني بيشتر شامل مساله كمرويي شديد، ترس و اضطراب و گلايه از وضعيت جسماني و مشابه آن است (نوابينژاد،1387).
6- موقعيت
رفتارهاي نامطلوب در هر جامعه و در همه موارد تكرار ميشود. به عبارت ديگر، معمولا اين گونه رفتارها در هر موقعيتي از كودك سر ميزند. براي مثال ترسيدن كودك غير عادي نيست، اما اگر اين ترس در موارد و موقعيتهاي زيادي وجود داشته باشد، غير عادي است. همچنين افسردگي و انزواي كودكان زماني اختلال محسوب ميشود كه كودك در هر موقعيتي اين حالت را داشتهباشد. اما چنانچه كودكي به خاطر از دست دادن يكي از عزيزان افسرده و غمگين باشد، اختلال محسوب نميشود. به طور كلي براي اينكه بتوانيم بگوييم يك رفتار كودك اختلال است يا نه بايستي معلوم كنيم كه آيا رفتار مورد نظر در رشد و گسترش سازگاري و بهزيستي كودك توليد اشكال خواهد كرد يا نه؟ اين پيشبيني مستلزم مدنظر قرار دادن فراواني، شدت و تداوم رفتار مورد نظر است. همانطور كه ذكر شد بسياري از موارد كه بعنوان مشكل رفتاري در كودكان توصيف ميشوند، را ميتوان به عوان مشكلي گذرا در نظر گرفت، اما آن دسته از مشكلات رفتاري كه از نظر شدت، فراواني و تداوم از سن خاص كودك انتظار نميرود ميتواند اختلال رفتاري و پيشبيني كننده آسيبهاي رواني بعدي باشد(نلسون و همكاران،2003).
2-3-3. شيوع اختلالات رفتاري در كودكان
تعداد و يا درصد كودكان مبتلا به اختلال رفتاري در جوامع مختلف و به طور متوسط طبق آمار سازمان بهداشت جهاني عبارت است از : يك درصد از كل كودكان. ريچمن (2001) در تحقيقات خود نشان داد كه 22 درصد از كودكان پيشدبستاني دچار مشكلات حاد رفتاري هستند و در بين كودكان سنين بالاتر، آنهايي كه در شهرهاي بزرگ زندگي ميكنند 25 درصد و كساني كه در شهرهاي كوچك زندگي ميكنند، تا نصف اين رقم داراي مشكلات رفتاري هستند. در عين حال 20 درصد از نوجوانان و مخصوصا دختران نوجوان دچار مشكلات اساسي روانشناسي هستند. به عبارت بهتر، 20 درصد از كودكان و نوجوانان در هر سال مشكلات اساسي روانشناختي و ناراحتيهاي رواني از خود نشان ميدهند(نوابينژاد، 1387).
2-3-4. سببشناسي اختلالات رفتاري در كودكان
روابط سببي مستقيم بين عوامل زمينه ساز و مسائل آتي در كودكان وجود ندارد و ندرتا علت واحدي مسئول پيدايش اختلالات رفتاري كودكان است. آنچه ميتوان گفت اين است كه انواعي از عوامل زيستي، رواني و اجتماعي در پيدايش اختلالات رفتاري به گونهاي متداخل درگير و سهيم هستند. باتلر و گولدينگ دريافتند كه تعداد سيگارهايي كه مادر ميكشد با ميزان شيوع حملات قشقرق در كودكان رابطه دارد. اين رابطه را نميتوان سببي تلقي كرد، اما ممكن است مكانيزمي كه هنوز شناخته نشده است، اين رويدادها را به هم ربط دهد. شايد مادران تنيده بيشتر سيگار ميكشند يا انجام وظيفه مادري براي اين مادران دشوارتر است.عواملي را كه با مسائل رفتاري كودكان مرتبط هستند ميتوان در
سه طبقه عمده جاي داد:
1- عوامل سرشتي، ژنتيكي، مزاجي، بيماريها يا آسيبهاي داخل رحمي و نارساييهاي بدو تولد.
2- بيماري يا آسيب جسمي
3- عوامل محيطي شامل عوامل خانوادگي. البته اين تقسيم بندي معادل تجزيه عوامل نيست، بلكه امروزه اكثر مردم بر اين عقيدهاند كه تعامل پيچيدهاي بين اين عوامل وجود دارد(نوابينژاد، 1387).
1- عوامل سرشتي، ژنتيكي، مزاجي و قبل از تولد
الف- عوامل سرشتي و مزاجي
طبيعت و مزاج همه كودكان به يك شكل نميباشد و تفاوتهاي گسترده اي بين آنها وجود دارد. در اين ميان هر تركيب واحد از خصوصيات سرشتي به سهم خود در تعيين اين كه كودك طي شرايط ويژهاي، چه اختلال رفتاري را رشد خواهد داد، نقش مهمي ايفا ميكند(لوي و جاكبسون، 1996).
ب- عوامل ژنتيكي
اين عوامل هنگام تولد وجود دارد. تاكنون عوامل ژنتيكي خاصي براي بسياري از اختلالات رفتاري كودكان شناخته نشده است. معهذا قرائن واضحي از مطالعه بر روي دوقلوها و مطالعات فرزندخواندگي بدست آمده است كه عوامل ژنتيك، احتمالا پلي ژنتيك، از جمله عوامل مهم هوش و مزاج هستند، لذا جاي تعجب نخواهد بود كه بر جنبههاي ديگر رفتار نابهنجار، يعني اختلالهاي رفتاري نيز تاثير بگذارند. وراثتهاي ژنتيكي نه تنها خصيصههاي فيزيكي مثل جنسيت بلكه ويژگيهاي رفتاري را نيز تعيين ميكند. ولي چيزي كه در اين بين ناشناخته مانده است، حد و حدود اين تعيين بخشي است. يك مدل پيشنهادي بنام مدل دياتز- استرس، معرف اين موضوع است كه ژنهاي خاص، يك دياتز يا آسيبپذيري را نسبت به يك اختلال ايجاد ميكنند و اگر اين آسيبپذيري در معرض شرايط مساعد قرار گيرد، يك اختلال را به وجود ميآورد (لوي و جاكبسون، 1996).
ج- بيماريها يا آسيبهاي داخل رحمي و نارساييهاي بدو تولد
پيامدهاي ضايعات و صدمات داخل رحمي و زمان تولد جنين در دوران بارداري ممكن است از راههاي متعددي نظير سيفليس، سندرم نقص ايمني اكتسابي (ايدز)، سرخجه و همانند آنها، عدم كفايت جفت و نارسايي اكسيژن، اعتياد، الكلي بودن مادر و يا صدمهها و مشكلات حين تولد، كودك را دچار آسيب سازند و در اكثر موارد به خاطر تحت تاثير قرار دادن سيستم عصبي و خاصيت آسيبزايشان، رشد كودك را تحت تاثير قرار ميدهند و در رفتار او به عنوان عامل آسيبزا مداخله ميكنند(لوي و جاكبسون، 1996).
[1] Pate
[2] Benedicate
برچسب ها : فصل دوم پايان نامه با موضوع اختلالات رفتاري كودكان , فصل دوم پايان نامه با موضوع اختلالات رفتاري كودكان